کد مطلب:67598 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:479
ابوالقاسم جاراللّه محمود بن عمر، معروف به زمخشری، (متوفای 538هـ.ق) و صاحب تفسیر معروف «كشّاف» در باب چهل و یكم كتاب «ربیع الابرار» داستان مقابله و احتجاج این بانوی گرامی در برابر معاویه را بتفصیل آورده است كه بخشی از آن را علاّمه امینی در «الغدیر» بازگو كرده است.[2] اصل احتجاج با تفاوتهایی در نقل، در برخی منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است.[3] . این جریان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانایی حضرت گواهی می دهد و ما مشروح آن را به همین انگیزه و براساس نقل زمخشری بازگو می كنیم: سالی معاویه به حج رفت و در پی زنی كه به نام «دارمیه حجونیه» خوانده می شود فرستاد. این زن از شیعیان علی(ع) بود. زنی سیاه چهره وقوی هیكل. معاویه پرسید: حالت چطور است ای فرزند حام؟[4] . گفت: به خیرم، و «حام» نیستم. من زنی از قبیله بنی كنانه ام. گفت: درست گفتی؛ آیا می دانی برای چه تو را فراخواندم؟ گفت: سبحان اللّه! من غیب نمی دانم. گفت: تا از تو بپرسم چرا علی را دوست داشتی و مرا دشمن، و با او دوستی كردی و با من دشمنی؟ گفت: آیا مرا از پاسخ معاف می داری؟ گفت: نه. گفت: حالا كه نپذیرفتی پس بگویم كه من علی را به دلیل عدالتش در مردم و تقسیم یكسانش دوست داشتم، و با توجه به دلیل درگیری و مخالفتت با كسی كه از تو برای حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چیزی كه برای تو نیست، دشمنی و عداوت ورزیدم، [و اضافه كرد:] و والیت علیّاً علی ما عقد له رسول اللّه(ص) من الولایة یوم خمّ بمشهد منك. برای محبتش نسبت به بیچارگان و بزرگ داشتن دینداران، و با تو دشمنی كردم به دلیل خونریزی ها و تفرقه اندازیت و به علت متفرق ساختن صفوف یكپارچه مسلمانان و ستم پیشگی ات در قضاوت و داوری ات براساس هوای نفس. معاویه گفت: فلذلك انتفخ بطنك وعظم ثدیاك وربت عجیزتك [وبدین گونه مرتكب اهانت به این بانوی بزرگوار شد.] دارمیه گفت: به خدا سوگند این مطلب، ضرب المثلی بود كه درباره هند [مادر معاویه] در نزد پدرم زده می شد! [یعنی آنچه گفتی بروشنی شایسته مادرت هند است.] معاویه گفت: به خودت ارفاق كن و خودداری كن. ما كه حرف خوبی گفتیم. «انّه اذا انتفخ بطن المرأة ثمّ خلق ولدها و اذا عظم ثدیاها تروی رضیعها واذا عظمت عجیزتها رزن مجلسها». [و بدین وسیله خواست اهانت خویش را توجیه كند.] دارمیه آرام گرفت و ساكت شد. معاویه گفت: آیا علی را دیده ای؟ گفت: بله، به خدا سوگند. گفت: او را چگونه یافتی؟ گفت: به خدا سوگند او را دیدم در حالتی كه حكومتی كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود و نعمتی كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود. گفت: آیا سخن او را نیز شنیدی؟ گفت: آری، به خدا سوگند، كوری را از قلبها می زدود همان گونه كه روغن، زنگار ظرف را می برد. گفت: راست گفتی. آیا نیازی نیز داری؟ گفت: آیا اگر از تو درخواست بكنم انجام می دهی؟ گفت: آری. گفت: یكصد شتر سرخ موی نر به همراه چوپانشان. گفت: با اینها چه می كنی؟ گفت: با شیر آنها كودكان را تغذیه می كنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگی می بخشم و كسب كرامت می كنم و میان خویشان صلح و صفا برقرار می كنم. گفت: اگر اینها را به تو بدهم، آیا پیش تو جایگاه علی بن ابی طالب را خواهم یافت؟ [دارمیه در پاسخ یادآور چند ضرب المثل گویا و دندان شكن شد:] آب، امّا نه چون «صدّاء» [كه گواراترین چشمه است] چراگاه، امّا نه چون «سَعْدان» [كه از بهترین گیاهان چراگاهی برای شتر است] و جوان، اما نه چون مالك [كه الگوی جوانمردی در میان ضرب المثلهای عرب بوده است.] ای عجب! بلكه حتی پایینتر از اینها. [با این پاسخ كوبنده دارمیه، معاویه دو بیت شعر گفت با این مضمون كه: اگر من بر شما بردباری نكنم، پس از من از چه كسی باید امید بردباری داشت! اینها را به گوارایی بگیر و رفتار فرد بزرگواری را یاد كن كه در مقابل عداوت و دشمنی، به تو پاداش آشتی و سلامتی می دهد!] بعد اضافه كرد: به خدا سوگند اگر علی زنده بود از اینها هیچ چیزی به تو نمی داد. دارمیه گفت: نه به خدا نمی داد، و حتی یك موی از مال مسلمانان را![5] . [و بدین گونه فهماند كه اینها حق مسلمانان است و تو از مال خودت چیزی نداری كه به این و آن بدهی].
یكی از بانوانی كه از شیعیان امیر المؤمنین(ع) بود و به جریان غدیر در اثبات فضیلت و حقانیت آن حضرت(ع) استناد جسته است، شخصی است كه نام اصلی وی ذكر نشده و به نام «دارُمیه حجونیه»[1] معروف است.